من مادر شدم-23 ماهگی
23 ماهه شدی ، 24 ماهه شدی،یه پسر شیطون شدی، اقا شدی،باورم نمیشه 2 ساله کنارمونی،2 سال خیلی زود گذشت نه؟ همه بهم میگفتن چشم رو هم بزاری بزرگ میشه! میگفتم اینا چی میگن... اما حالا.. دیشب داشتم میخوابوندمت بهم میگفتی عصه بعو ! (قصه بگو) بابایی گفت جاااااااااااااان تو کی اینقدر بزرگ شدی؟؟ و چند ثانیه تو شک بود!دیگه 2 ساله میشی، دیگه از این به بعد کلاس رفتنات شروع میشه ، دیگه باهامون حرف میزنی،درخواستاتو میگی،وای خدا شکرت که زنده امو میبینم این روزارو ،امسال برات یه جشن متفاوت گرفتم که فقط به خودت خوش بگذره و با کلی نی نی تولدتو جشن بگیریم ، 2 هفتس که عاشقه تولد شدی میگی تَتَدُ ، روزی 200 بار هم شمع فوت میکنی ، حرفه ای شدی
ارمیا نمیدونی چقدر دوست دارم چقدر برات میمیرم ، راستی سرما خوردی و تب داشتی خدارو شکر الان بهتری،چکاپ 2 سالگی هم بردیم همه چیز خوب بود باز سر فرصت با جزئیات برات میگم ، الان فقط دارم به تولدت و مادر شدنم فکر میکنم،من مادر شدم! اول مهر 91 برات بهترین ارزوهارو دارم .
خوشبختبت آرزووومه،،، حتی با من نباشی،،،،، حتی از خونمون جداااا شی(ازدواجتو میگما)