ارمیاارمیا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره

[کـودکــانهـ ـهایـــ اِرمــیـا]

25 ماهگی عزیز دل مامان-بای بای می می

1393/8/23 23:53
نویسنده : Persian mom
492 بازدید
اشتراک گذاری

پسر خوشگل مامان داره کم کم از شیر گرفته میشه،فعلا فقط شبها وقته خواب می می میخوره و کل روز سراغشو نمیگیره ،البته اوایل هفته میومد می می میخواست ولی الان عادت کرد،تا اخره ابان شیر شب رو هم میگیرم ، عکسهای آتلیت رو انتخاب کردم گفتن 3 هفته دیگه اماده میشه ،تعدادش خیلی کم شد چون همش تکون میخوردی و ژستارو خراب میکردی واقعا حیف شد . باز هوا سرد شد و ما خونه نشین شدیم تا 8 شب منتظر بابایی میمونیم تا بیاد مارو ببره بیرون واقعا کلافه میشم تو هم حوصلت سر میره هی میچرخی تو خونه و یکم بازی میکنی سی دی میبینی کارتون میبینی و باز بیکار میشی بهونه میگیری ،همش میگم کاش یه درو همسایه داشتیم که نی نی داشت میومد باهات بازی میکرد مجبورم خودم باهات بازی کنم دلم میسوزه خب همه ی کارتونا رو حفظی خدارو شکر علاقه هم داری ولی دوس ندارم بیشتر از 1 ساعت در روز تلویزیون ببینی ، کارتونای مورد علاقت باب اسفنجی ،لونی تونز یا به قول خودت دودی توووز،تام و جری، تینی پِلَنِت .. چند بار در هفته میریم خونه ی مادر جون یعنی مامانه من ،هفته ای تقریبا یه بار هم خونه مامان بزرگت ، ماهی یکی دوبار هم من کلاس میرم میزارمت پیش عمت که اونم میبرتت خونه ی مامان بزرگ کلا خوشحالین این روزا همش میگی چییییییه؟ هر چیزی که اسمشو ندونی میگی چیه؟ خیلی هم بانمک میپرسی؟ بعد ما هر جوابی بدیمهمونو تکرار میکنی،مثلا ارمیا:چیه؟؟ مامان:آشغال..ارمیا: آتال حرف زدنت روز به روز بهتر میشی وافعا راست میگن که 2 سال و 2 ماه معمولا به حرف میان،کم کم داری سعی میکنی کلمه هارو به هم ربط بدی مثلا داشتی فیلم میدیدی دختره داشت گریه میکرد مامانش داشت کتکش میزد گفتی فعیحااا گوتگ گِیههههه (فریحاکتک گریه) کاملا منظورتو به ما میرسونی ،اینقدر دوس دارم با هم حرف میزنیم مثل دوتا دوست ازم سوال میکنی منم جوابتو میدم من ازت سوال میکنم تو جواب میدی و مونس و همدمه منی به خدا یعنی جز تو کسی رو ندارم البته بابات جای خودش ولی باز تو یه چیزه دیگه ای اینقدر دوست دارم که حد نداره وقتی کارای خونه رو میرسم یا تو نت میچرخم و به تو توجه نمیکنم خیلی عذاب وجدان میگیرم خب حوصلم سر میره مامانی ولی همش سعی میکنم به تو برسم و کمتر خودمو سرگرم کنم .. ادامه 23 ابان: پسر گل مامان 16 ابان رسما از شیر گرفته شد.. اصلا فکرشو نمیکردم اینقدر راحت باشه خدارو هزار مرتبه شکر ،از روزی 2 بار به روزی 1 بار وقته خواب رسید و دیگه تمام .. حالا مرد شدی عزیزم. عکس درست و حسابی ندارم ازت بزارم تو هم نمیزاری دست به لپ تاپ بزنم باز زدی داغونش کردی عکسهای اتلیه حاضر نشده ، راستی تولدم 14 ابان بود که طبق معمول تولد 3 نفره گرفتیم دیگه سنی ازمون گذشته حس جشن گرفتن ندارم هییییییی روزگاررررر..خندونک

حرف زدنتم خیلی پیشرفت کرده کلا جمله میسازی 3 کلمه ای.. مثلا عکس ارمیا افتاد(عس اعیا اُتاد) یا سوالای دیگه که ازمون میپرسی مثلا ماه رو نشون میدی میگی ماه ماه.. دیدی؟؟ وای خیلی قشنگ میپرسی خدایا شکرت بوس

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

♥مرجان مامان آران و باران♥
24 آبان 93 0:34
ای جونم قربونت برممم ماشالا به تو عزیزم بوسسسسس
Persian mom
پاسخ
عزیزممم
فرناز خاله ی آرسن جون
29 آبان 93 14:31
آفرین به گل پسری که اینقدر خوب با مامانش همکاری کرده و دیگه واسه خودش مردی شده خاله فدات شه[بوسه][بوسه][بوسه]دوست گلم تولدتو تبـــــــریک میگم ایشالله 120ساله شی و سالیان سال کنار هم جشن بگیرین.دوستون دارم
Persian mom
پاسخ
مرسی دوسته عزیزم
فرناز خاله ی آرسن جون
29 آبان 93 14:33
عزیزم از بلوگفا نظرات نمیدونم چرا نمیرفت مجبور شدم اینجا هم بنویسم