ارمیاارمیا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره

[کـودکــانهـ ـهایـــ اِرمــیـا]

پس و پیش 2 سالگـــی

1393/7/13 14:54
نویسنده : Persian mom
553 بازدید
اشتراک گذاری

نمیدونم چند روز طول میکشه تا این پست کامل بشه متنظر

خیلی دست بزن پیدا کردی یعنی همونقدر که مهربونی و بوسمون میکنی همونقدر هم میزنیمونو گاز میگیری واقعا نمیدونم علتش چیه !هیپنوتیزم یه مدت خوب شده بودی ولی باز شروع کردی! حتی بابای منو هم که گاز نمیگرفتی الان 1 دقیقه هم ول کنش نیستی ! شیطان

قربونت برم 2 ساله ی من، بهت میگم ارمیا چند سالته ؟ میگی 2. بوس

به علت سرماخوردگی و تب اتلیه مون کنسل شده بود و باید دوباره وقت بگیرم چون این روزا کلاس نقاشیمو عوض کردم وقت نمیشه که ببرمت اتلیه .

یه خرس داری که خاله شفق برات خریده بود و لباس صورتی داره ولی بهش میگی اقازرسه ، هر جا میری میبریش (تو خونه) با هم سه چرخه سوار میشین و هر چی میخوای بخوری بهم میگی به اقا خرسه هم بده .

دیگه فقط بهم میگی مامانی ،عاشقتم وقتی اونطوری صدام میکنی،محبت

دستشویی برم اینقدر میشینی پشت در تا بیام، بیرون هم که بریم از جلو دیدت برم کنار همش دنبالمی و میگی مامانیییی .

عاشقه کفش پوشیدنی،حتی تو خونه دمپایی پات میکنی،هیچی گیر نیاری دمپایی رو فرشی منو میپوشی،گاهی هم میری تو کمد کفش های پاشنه دار منو میپوشی با اون همه پاشنه چه جورر هم راه میری . خسته

به مامانِ من میگی دادَ دو(مادر جون)

همچنان عاشقه حموم، ولی نمیزاری اب رو سرت بریزم،یه قطره اب بره رو چشمت اینقدر با دست چشمتو فشار میدی که ول کن نیستی و اخرش با گریه سرتو اب میکشم ، بعضی وقتا هم میبینی من ول کن نیستم میری دم در بابارو صدا میکنی که حولت رو بیارهخندونک

امروز با لیوانت که چایی توش بود رفتی تو اتاقت و داشتیم میومدیم من برداشتمش، موقع ناهار اب خواستی گفتم لیوانت کو؟ تو گفتی دایی دایی اتاخ(چایی تو اتاقه) بعد پاشودی بری بیاری گفتم من اوردم، وای اینقدر خوشم اومد یادت میمونه همه چی رو قربونت برم

حرف زدنت خیلی بهتر شده یعنی سعی میکنی کلمه ها رو درست بگی مثل دایره که میگفتی دابِدِه الان میگی دایِ یه .

اگه یه مرد ببینی سریع میگی آقاعه ،خیلی بامزه میگی

جدیدا علامند شدی بری رو میز یا اُپن یا هر جای بلندی، میگی بغل بغل،بعد که بغلت کردیم میگی بایین بایین،به بالا میگی پایین بعد میگی اِسینم(بشینم)

یه عروسکِ میکی موس سر حمزه کلا عه تا به سر خیابون میرسیم میگی موس موس،تا بهت برگه تبلیغاتی و شکلات نده ول نمیکنی،یه بار شکلات نداد بهش میگفتی اُدُدات موشه گفت چی میگه گفتم شکلات میخواد خندید به مازندرانی گفت اتا روز اما شکلات نخریستمیخندونک

 

اوایل شهریور با هم رفتیم بیرون مریم دوستم دیر کرد تو اون گرما داشتم اتیش میگرفتم(با مریم کات کرددم) رفتم الکی شیر موز سفارش دادم واسه اینکه کولر روشن بود یکم خنک شم . مگه گذاشتی ، شیر مزروریختی صندلیا رو جا به جا میکردی ، اینجا هم داشتی به در لگد میزدیبی حوصله

هفته ی قبل تولدت رفتیم نور و لاویج ..

 

کالسکه سوار شدیم وای اهنگ گذاشته بود همه قدیمی ،ملت نگامون میکردن از خنده  و خحالت داشتیم میترکیدیمخندونک

روز بعد سالگرد ازدواجمون رفتیم بابلکنار

میخواستی یا بری تو رودخونه یا از این تپه بری بالاسوال

کار هر روز

انگشتر نقره ی بابایی که من براش خریده بودمو از اون بالا برداشتی نمیدونم کجا گم به گورش کردیخطا

2 مهر تولد شفق بود ولی 3 مهر تولد گرفت همش شمعشو فوت میکردی یه بارم اومدم بگیرمت دستمو دوربینم رفت تو کیکخندونک

هدیه ی خاله ی خوش سلیقم به شفق جون 100 تومن پول که تزئین شده با عطر مورد علاقش .. تولدش خیلییییی خوش گذشت خجالت

اواخر شهریور یه روز درسا از ظهر اومد تا شب بود کلا عشق و حال بود ، بعد اب بازی بردمتون پارک ، عکساش تو گوشیه.

 نهمین سالگرد ازدواجمون 17 شهریور بود محبتکلی مهمون داشتیم خیلی خوب بود دسته همگی درد نکنه

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)